سجوم



رو پل بورارد بعد از افطار تا نیمه شب قدم مى زدیم. میرسیدیم به پیتزا فروشى حلال ِ تُرک. سحرى رو با خنده گوشه ى پله ى جنب تقاطع اسمیت می خوردیم. گاهى هم از مغازه ى سورى نزدیک هستینگ، چاى ماته با نان و کره محلى مى گرفتیم. تنهایى مان تنها نیایش مان بود.


شرح 

شکن

زلف

خم اندر خم

جانان

کوته نتوان کرد

که این قصه

دراز است.

پ.ن ١: میگفت هر تعصبى از تردیدى حل نشده آغاز میشه.

پ.ن ٢: یکى از دانشجویانم در حاشیه ى مراسمى به قاعده ى مجلس گرم کنى منحنى رابطه ى دوستى اش با من را توضیح میداد میگفت که از پیک پایین، بالا نیایى هیچ وقت دلت با او صاف نمى شود. دقیق!

پ.ن ٣: دلخورها وما به بهشت نمى روند! 

پ.ن ٤: ارگانیک ِدربست در بهشت است. امید ِاصلى هم آن که از رگ گردن نزدیک تر است. نزدیک چهل سالگى اینها را نفهمى معطلى!

پ.ن ٥: هیچ چیز این دنیا تصادفى نیست. اگر بود تا الان جلو بندى اش را عوض کرده بودند. 


آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

m1k16 مکث سیاسی 4176134 سایت رسمی پیکسل فایل ابوالقاسم کریمی aikidokashan آینده روشن دانلودستان سلام بر حسین تشخیص احساسات به کمک حالات چهره