رو پل بورارد بعد از افطار تا نیمه شب قدم مى زدیم. میرسیدیم به پیتزا فروشى حلال ِ تُرک. سحرى رو با خنده گوشه ى پله ى جنب تقاطع اسمیت می خوردیم. گاهى هم از مغازه ى سورى نزدیک هستینگ، چاى ماته با نان و کره محلى مى گرفتیم. تنهایى مان تنها نیایش مان بود.

ما درس سحر در ره میخانه نهادیم

که این قصه دراز است

ى ,مان ,مى ,رو ,چاى ,نان ,ماته با ,چاى ماته ,با نان ,نان و ,کره محلى

مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

مطالب های مفید عزیزمی کودک هااا روستای بکاول خرید کیف مردانه و زنانه چرم اصل و مصنوعی 76554685 ببین و بپز آشپزخونه 20 مدرسه شاد کتب پزشکي تيمورزاده